مفهوم بازاریابی
در مفهوم بازاریابی، اعتقاد بر این است که نیل به اهداف سازمانی، بستگی تام دارد به تعیین و تعریف نیازها و خواسته های بازارهای هدف و تامین رضایت مشتریان به نحوی مطلوب تر و موثرتر از رقبا (کاتلر و آرمسترانگ، 47، 1391)
مفهوم بازاریابی دارای نگاهی از بیرون به داخل است. این مفهوم با یک بازار کاملاً تعریف شده آغاز میشود، روی نیازهای مشتریان تاکید دارد، کلیه فعالیت های بازاریابی را هماهنگ می کند که به نحوی مشتریان را متاثر می سازد و با تامین رضایت مشتریان، سود می آفریند. شرکت ها تحت لوای مفهوم بازاریابی، کالاهایی را تولید می کنند که مشتریان می خواهند و بدین وسیله رضایت مشتریان را تامین می کنند و سود می آفرینند.
کالا (محصولات، خدمات و ایده ها)
مردم، نیاز ها و خواسته های خود را با استفاده از کالاها تامین می کنند. کالا هر چیزی است که بتوان برای تامین یک نیاز یا خواسته عرضه کرد.یک کالا از سه جزئ تشکیل میشود : محصول فیزیکی، خدمت و ایده. اهمیت محصولات فیزیکی نه به خاطر مالکیت آنها، بلکه بنا بر خدماتی است که آنها انجام می دهند. تولیدکنندگان اغلب مرتکب اشتباه بزرگی می شوند. آن ها به جای توجه به خدماتی که محصولات آنها ارایه می دهد، توجه خود را صرفاً به وجود فیزیکی محصولاتشان معطوف می کنند.تصور آن ها از خود، تولید و عرضه محصولات فیزیکی است؛ در صورتی که آن ها در واقع عرضه کننده راه حلی برای برطرف کردن یک نیاز هستند ( کاتلر، 46، 1385).
محصول عبارتست از هر چیزی که بتوان به منظور جلب توجه، خرید استفاده و یا مصرف به بازار ارائه کرد و ممکن است خواسته یا نیازی را نماید. اکثر محصولات به صورت کالاهای فیزیکی می باشند، ولی محصول ممکن است شامل خدمات، مکان، سازمانها، افراد و ایده شود(کمالی و دادخواه، 103، 1390).
فروش چیست و جایگاه آن در بازاریابی کجاست؟
فروش ،درک نیازهای مشتری ،ارائه راه حل ها برای رفع این نیازها و کسب توافق با مشتری است، تا از این فرایند یک رابطه برد – برد[1] ایجاد شود و مجددا تکرار گردد.فروش یعنی هنر و توانایی به ثمر رساندن کلیه تلاشهای بازاریابی که به صورت ایجاد بازار، حفظ بازار یا افزایش سهم بازار متجلی می شود.لویت در تفاوت بین فروش و بازار یابی می گوید:فروش عبارت است ازپیدا کردن مشتری برای محصولاتی که در اختیار دارید و بازاریابی عبارت است از حصول اطمینان از اینکه شما اقلام مورد نیاز مشتریان را در اختیار دارید.(پرویز درگی، 25 ،1386)
فلسفه های بازاریابی
دیر زمانی فلسفه حاکم بر بازارهای جهان فلسفه تولید بود. یعنی بازاریابی از درون شرکت شروع می شد و سپس به بازار می رسید.این بازارها رقابتی نبودند و تحت انحصار شرکت های محدودی قرار داشتند.طبیعی است در شرایط رقابتی ، چنین فلسفه ای جایگاه ندارد.
سپس فلسفه کالا حاکم شد، یعنی شرکت ها شیفته و مجذوب کالای خود شدند و دائم در فکر بهبود کالا بودند اما به نوآوری برای تولید کالای جدید توجه نداشتند،به عبارتی به خواست مشتریان توجه داشتند نه به نیاز آنها.اما خواست هم از نیاز سرچشمه می گیرد. پرداختن به کالا(خواست) با فارغ شدن از فایده اساسی که مشتری دنبال آن است (نیاز)، مشکلات سهمگینی را برای شرکت فراهم می کند.
برخی از تولیدکنندگان بر این باورند که مثلاً اگر بتوانند تله موش” بهتری بسازند، خریداران از دورترین نقاط به در خانه آنها خواهند آمد. ولی در بسیاری از موارد از کملطفی مشتریان، شگفتزده میشوند. دلیل: خریدار خواهان راهحل بهتری برای دفع موشهاست و ااماً خواهان تله موش بهتری نخواهد بود. یک راهحل بهجای تله موش، میتواند تولید نوعی سمّ جدید یا اقدامات دیگری نظیر این باشد. گذشته از این، یک تله موش بهتر، فروش بیشتری نخواهد داشت؛ مگر اینکه تولیدکننده بتواند آنرا بهتر، طرحریزی و بستهبندی نماید و قیمت آن هم مناسبتر باشد، آن را در کانالهای توزیع مناسبتر قرار دهد، نظر کسانی را جلب کند که به آن نیازمندند و در مورد بهتر بودن محصول، بتواند خریداران را متقاعد سازد.(کاتلر و آرمسترانگ، 46، 1391)
دیدگاه بعدی فلسفه فروش بود که دارای دید کوتاه مدت است و بازار را برای بلند مدت نمی بیند و با به کارگیری تبلیغات سنگین سعی در فروش بالا دارد.ولی در بازار یابی رقابتی هزینه جذب مشتری جدید بسیار زیادتر از نگهداری مشتری قبلی است.
[1]-win-win
لینک جزییات بیشتر و دانلود این پایان نامه:
برسی عوامل مؤثر بر ایجاد قصدو بروز رفتار بازاریابی ویروسی در مشتریان و کاربران است
درباره این سایت